چشمک

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید.

خدا گفت:نه،آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم بلکه آنها برای این در تو  هستند که تو در برابرشان پایداری کنی.

من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد.

خدا گفت:نه، روح تو کامل است روح تو موقتی است.

من از خدا خواستم که به من شکیبایی دهد.

خدا گفت:نه،شکیبایی بر اثر سختی ها بدست می آید،شکیبایی دادنی نیست بلکه بدست آوردنی است.

من از خدا خواستم که به من خوشبختی دهد.

خدا گفت:نه،من به تو برکت میدهم،خوشبختی به خودت بستگی دارد.

من از خدا خواستم تا از دردها آزادم سازد.

خدا گفت:نه،در و رنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیک تر میسازد.

من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد.

خدا گفت:نه،خودت باید رشد کنی ولی من تو رات می پیرایم تا میوه دهی.

من از خدا خواستم به من چیزهایی بدهد تا از زندگی خوشم بیاید.

خدا گفت:نه،من به تو زندگی می بخشم تا تو از همه آن چیزهالذت ببری.

من از خدا خواستم تا به من کمک کندتا دیگران همان طور که او دوست دارد دوست داشته باشم.

خدا گفت :...سرانجام مطلب را گرفتی .امروز روز تو خواهد بود آن را هدر نده.

*داوری نکن تا داوری نشوی.آنچه را رخ میدهد درک کن برکت خواهی یافت*

 

نوشته شده در چهار شنبه 3 دی 1388برچسب:,ساعت 5:1 توسط admin| |

امروز صبح که از خواب پا شدی نگاهت میکردم.امیدوار بودم که با من حرف بزنی حتی برای چند کلمه.نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد از من تشکر کنی.

اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی که میخواستی بپوشی.وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر میکردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی "سلام".اما تو خیلی مشغول بودی .یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع ساعت کاری نداشتی جز آنکه روی صندلی بنشینی.بعد دیدمت که از جا پریدی .خیال کردم می خواهی چیزی به من بگویی اما توبه طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی.

تمام روز با صبوری منتظرت بودم.با آن همه کارهای مختلف گمان میکنم که اصلا وقت نداشتی تا با من حرف بزنی.متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه میکنی.شاید چون خجالت میکشیدی سرت را به سوی من خم نکردی.

تو به خانه رفتی و به نظر میرسید که هنوزخیلی کارها برای انجام دادن داری.بعد از انجام چند کار تلویزیون را روشن کردی .نمیدانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟در آن چیزهای زیادی نشان میدهند و تو هر روز مدت زیادی را جلوی آن میگذرانی در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمیکنی وفقط از برنامه هایش لذت میبری.باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه میکردی،شام خوردی و باز هم با من صحبت نکردی!

موقع خواب فکر میکنم خیلی خسته بودی.بعد از آنکه به اعضای خانواده ات شب بخیر گفتی به رختخواب رفتی و فورا به خواب رفتی.

نمیدانم که چرا به من شب بخیر نگفتی اما اشکالی ندارد آخر مگر صبح به من سلام کردی؟

هنگامی که به خواب رفتی صورتت را که خسته از تکرار و یکنواختی های روزمره بود را عاشقانه لمس کردم. چه قدر مشتاقم که به تو بگویم چطور میتوانی زندگی مفیدتر و زیبا تر را تجربه کنی...

احتمالا متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام.من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را میکنی.حتی دلم میخواهد به تو یاد بدهم که چطور با دیگران صبور باشی؟

من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.منتظر یک سر تکان دادن.یک دعا.یک فکر یا گوشه ای از قلبت که به سوی من آید.خیلی سخت است که مکالمه ای یک طرفه داشته باشی خوب من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود به امید آنکه شاید فردا کمی هم به من وقت بدهی.

آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟اگر نه عیبی ندارد.من میفهمم و سعی میکنم راه دیگری بیابم.من هرگزدست نخواهم کشید...

دوستت دارم .روز خوبی داشته باشی

دوست و دوستدارت :خدا 

نوشته شده در شنبه 27 دی 1388برچسب:,ساعت 13:27 توسط admin| |

میگن یه روز جبرییل میره پیش خدا گلایه میکنه که:آخه خدا این چه وضعیه

 آخه؟ما یک مشت ایرونی داریم تو بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون!

 به جای لباس و ردای سفید همشون لباسای مارک دار و آنچنانی میخوان!

هیچ کدومشون از بال هاشون استفاده نمیکنن.میگن بدون "بنز" و "بی ام و"

 جایی نمیرن.اون بوق و کرنای منم گم شده..یکی از همینا دو ماه پیش قرض

 گرفت و رفت و دیگه ازش خبری نشد! آقا من خسته شدم از بس جلوی

دروازه بهشت رو جارو زدم.امروز تمیز میکنم فردا دوباره پوست تخمه و هسته

 هندونه و  پوست خربزه است! من حتی دیدم بعضیاشون کاسبی هم میکنن

 و حلقه های بالای سرشون رو به بقیه میفروشن.

 

خدا میگه جبرییل ایرانی ها هم مث بقیه فرزندان من هستند و بهشت به

 همه فرزندان من تعلق داره.اینها هم که گفتی خیلی بد نیست.برو یه زنگی

 به شیطان بزن تا بفهمی دردسر واقعی یعنی چی؟

 

جبرییل میره زنگ میزنه به جناب شیطان...دو سه بار میره رو پیغام گیر تا

 بالاخره شیطان نفس نفس زنان جواب میده:جهنم، بفرمایید...

جبرییل میگه آقا سرت خیلی شلوغه انگار؟

شیطان آهی میکشه و میگه:نگو که دلم خونه ...این ایرونی ها اشک منو

 دراوردن.به خداشب و روز برام نذاشتن!تا روم رو میکنم این طرف،اون طرف یه

 آتیشی به پا میکنن !تا دو ماه پیش که این جا چارشنبه سوری بود و آتیش

بازی.حالا هم که...ای داد!!!آقا نکن!بهت میگم نکن!جبرییل جان من برم اینا

دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن که جاش کولر گازی نصب کنن!!!!

راستی نظر یادتون نره ها

 

نوشته شده در پنج شنبه 24 دی 1388برچسب:,ساعت 7:36 توسط admin| |

اگر كمي و فقط كمي بخواهيم از زندگي لذت ببريم و نگاهمان را كمي بهتر كنيم بسياري از لذت ها نه وقت زيادي مي خواهد و نه پول زيادي. پس منتظر تغييرات زياد در يه روزي كه معلوم نيست كي باشد نباشيم...در کوچکترين اتفاقات عظيم ترين تجارب بشر نهفته است . باور کنيد ...

1-
گاهي به تماشاي غروب آفتاب بنشينيم.
2 -
سعي كنيم بيشتر بخنديم.
3-
تلاش كنيم كمتر گله كنيم.
4 -
با تلفن كردن به يك دوست قديمي، او را غافلگير كنيم.
5 -
گاهي هديه‌هايي كه گرفته‌ايم را بيرون بياوريم و تماشا كنيم.
6 -
بيشتردعا كنيم.
7 -
در داخل آسانسور و راه پله و... باآدمها صحبت كنيم.
8-
هر از گاهي نفس عميق بكشيم.
9-
لذت عطسه كردن را حس كنيم.
10-
قدر اين كه پايمان نشكسته است را بدانيم.
11-
زير دوش آواز بخوانيم.
12-
سعي كنيم با حداقل يك ويژگي منحصر به فرد با بقيه فرق داشته باشيم .
13-
گاهي به دنياي بالاي سرمان خيره شويم.
14-
با حيوانات و ساير جانداران مهربان باشيم.
15-
براي انجام كارهايي كه ماهها مانده و انجام نشده در آخر همين هفته برنامه‌ريزي كنيم!
16-
از تفكردرباره تناقضات لذت ببريم.
17-
براي كارهايمان برنامه‌ريزي كنيم و آن را طبق برنامه انجام دهيم. البته كار مشكلي است!
18-
مجموعه‌اي از يك چيز (تمبر، برگ، سنگ، كتاب و... براي خودمان جمع‌آوري كنيم.
19-
در يك روز برفي با خانواده آدم برفي بسازيم.
20-
گاهي در حوض يا استخر شنا كنيم، البته اگر كنار ماهي‌ها باشد چه بهتر.
21-
گاهي از درخت بالا برويم.
22-
احساس خود را در باره زيبايي ها به ديگران بگوئيم.
23-
گاهي كمي پابرهنه راه برويم!.
24-
بدون آن كه مقصد خاصي داشته باشيم پياده روي كنيم.
25-
وقتي كارمان را خوب انجام داديم مثلا امتحاناتمان تمام شد، براي خودمان يك بستني بخريم و با لذت بخوريم
26-
در جلوي آينه بايستيم وخودمان را تماشا كنيم.
27-
سعي كنيم فقط نشنويم، بلكه به طور فعال گوش كنيم.
28-
رنگها را بشناسيم و از آنها لذت ببريم .
29-
وقتي از خواب بيدار مي‌شويم، زنده بودن را حس كنيم.
30-
زير باران راه برويم.
31-
كمتر حرف بزنيم و بيشترگوش كنيم ..
32-
قبل از آن كه مجبور به رژيم گرفتن بشويم، ورزش كنيم و مراقب تغذيه خود باشيم .
33-
چند بازي و سرگرمي مانند شطرنج و... را ياد بگيريم.
34-
اگر توانستيم گاهي كنار رودخانه بنشينيم و در سكوت به صداي آب گوش كنيم.
35-
هرگز شوخ طبعي خود را از دست ندهيم.
36-
احترام به اطرافيان را هرگز فراموش نكنيم.
37-
به دنياي شعر و ادبيات نزديك تر شويم.
38-
گاهي از ديدن يك فيلم در كنار همه اعضاي خانواده لذت ببريم.
39-
تماشاي گل و گياه را به چشمان خود هديه كنيم.
40-
از هر آنچه كه داريم خود و ديگران استفاده كنيم ممكن است فردا دير باشد.

این لذت های کم هزینه رو فراموش نکنید . . .

 

 

نوشته شده در سه شنبه 22 دی 1388برچسب:,ساعت 5:36 توسط admin| |

نوشته شده در دو شنبه 21 دی 1388برچسب:,ساعت 13:15 توسط admin| |

موفقیت یعنی آنچه میخواهید بدست آورید و شادمانی یعنی از آنچه بدست آورده اید لذت ببرید


هیچ کس نمیتواند بدون رضایت شما در شما احساس حقارت به وجود آورد.
مردم درست به همان اندازه خوشبختند که خودشان تصمیم می گیرند
همیشه قطعی ترین راه برای موفقیت این است که یک بار بیشتر تلاش کنید
هر چه به فداکاری و خوشبختی خو بگیریم کامل تر و خوشبخت تر خواهیم شد.
وقتی عشق و مهارت توام با هم کار کنند انتظار یک شاهکار را داشته باشید.
بهترین و زیباترین چیز ها در جهان دیده نمیشوند آنها بایستی در درون قلب احساس شوند.
شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حالا که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص. 
المس حاصل فشار های سخت است.اگر در خودت لیاقت الماس شدن میبینی از فشار های سخت نترس.
سعی کن در زندگی مث دیگ زودپز باشی یعنی در اوج عصبانیت سوت بزنی. 
هیچ وقت عشق رو گدایی نکن چون معمولا چیز با ارزشی را به گدا نمی دهند.
راه شادی در آسمان ها نیست آن را در قلب ها جست و جو کن.
اگر نمیتوانی بالا بروی سیب باش تا افتادنت اندیشه ای را بالا ببرد.
همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او.
زندگی تفسیر سه کلمه است:خندیدن،بخشیدن و فراموش کردن .پس تا میتوانی بخند، ببخش و فراموش کن.
عشق ورزیدن را از کویر بیاموز که دریا بودنش را به آفتاب بخشید.
پیش از آنکه اخم کنی مطمئن باش  هیچ چیز دیگری برای لبخند زدن وجود ندارد.
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد،دلیلش این است که شما هم چیز زیادی از او نخواسته اید.
دریای طوفانی ناخدای لایق میسازد ،پس همیشه ممنون لحظات سخت زندگی باش.
آدمی ساخته افکار خویش است.فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است.
با اراده اگر دری را بکوبی گشاده میشود.
در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند،هر چه بیشتر اوج بگیری کوچک تر خواهی شد.
سنگی که طاقت ضربه های تیشه را نداردلایق تندیس شدن نیست .در مقابل سختی ها مقاوم باش که وجودت شایسته تندیس شدن است. 

بازم عکس امو 

بای بای گلا    

نوشته شده در دو شنبه 21 دی 1388برچسب:,ساعت 4:8 توسط admin| |

نوشته شده در شنبه 19 دی 1388برچسب:,ساعت 4:16 توسط admin| |

خدا: بیا تو.پس میخوای با من مصاحبه کنی؟

گفتم: اگر وقت داشته باشید.

خداوند لبخندی زد و گفت :وقت من بی نهایت است و برای انجام هر کاری کافیست.

چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی از من بپرسی؟

گفتم: چه چیزی بیشتر از همه شما را درمورد انسان متعجب میکند؟ 

خدا جواب داد : اینکه آنها از کودک بودن خسته میشوند و برای بزرگ شدن عجله دارند 

و سالیان دراز را در حسرت دوران کودکی سر میکنند. 

اینکه سلامتیشان را برای بدست آوردن پول از دست میدهند و بعد پولشان را خرج میکنند تا دوباره سلامتی را بدست آورند. 

اینکه با چه هیجانی به آینده فکر میکنند که زمان حال را فراموش کنند و لذا نه در حال زندگی میکنند نه در آینده.

اینکه چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد.وچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبودند.

خداوند دست های منو گرفت و مدتی در سکوت گذشت.

بعد پرسیدم :چه درس هایی از زندگی را میخواهید بندگان یاد بگیرند.

خداوند با لبخندی پاسخ داد:یاد بگیرند که دیگران را نمیتوان مجبور به دوست داشتن خود کرد اما میتوان محبوب دیگران شد 

یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین دارایی را داشته باشد بلکه کسی است که کمترین نیاز را داشته باشد.

یاد بگیرند برای ایجاد زخمی عمیق در دل کسی که دوستش دارند فقط چند ثانیه زمان لازم است اما برای التیام آن سال ها وقت لازم است.

یاد بگیرند که پول همه چیز میخرد جز دل خوش.

یاد بگیرند که دوست واقعی کسی است که همه چیز را در مورد آنها میداند و با ابن حال دوستشان دارد. 

مدتی نشستم و لذت بردم.از او برای وقتی که به من اختصاص داده بود و برای همه کارهایی که

برای من ، خانواده و دوستانم کرده بود تشکر کردم .

او پاسخ داد من بیست و چهار ساعته در دسترس هستم فقط کافیست صدایم کنی تا جواب بدهم. 

 

 

نوشته شده در شنبه 19 دی 1388برچسب:,ساعت 3:47 توسط admin| |

نام : كمال
كلاس : دبستان
موزو انشا : عزدواج!

هر وقت من يك كار خوب مي كنم مامانم به من مي گويد بزرگ كه شدي برايت يك زن خوب مي گيرم.
تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است.


حتمن ناسرادين شاه خيلي كارهاي خوب مي كرده كه مامانش به اندازه استاديوم آزادي برايش زن گرفته بود. ولي من مؤتقدم كه اصولن انسان بايد زن بگيرد تا آدم بشود ، چون بابايمان هميشه مي گويد مشكلات انسان را آدم مي كند.
در عزدواج تواهم خيلي مهم است يعني دو طرف بايد به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خيلي به هم مي خوريم.


از لهاز فكري هم دو طرف بايد به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فكر ندارد كه به من بخورد ولي مامانم مي گويد اين ساناز از تو بيشتر هاليش مي شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نيست چه بسيار آدم هاي بزرگي بوده اند كه كارشان به تلاغ كشيده شده و چه بسيار آدم هاي كوچكي كه نكشيده شده. مهم اشق است !


اگر اشق باشد ديگر كسي از شوهرش سكه نمي خواهد و دايي مختار هم از زندان در مي آيد من تا حالا كلي سكه جم كرده ام و مي خواهم همان اول قلكم را بشكنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.


مهريه و شير بلال هيچ كس را خوشبخت نمي كند. همين خرج هاي ازافي باعث مي شود كه زندگي سخت بشود و سر خرج عروسي داييمختار با پدر خانومش حرفش بشود دايي مختار مي گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شايد حقوق چتر بازي خيلي كم بوده كه نتوانسته خرج عروسي را بدهد. البته من و ساناز تفافق كرده ايم كه بجاي شام عروسي چيپس و خلالي نمكي بدهيم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتي مي خوري خش خش هم مي كند!


اگر آدم زن خانه دار بگيرد خيلي بهتر است و گرنه آدم مجبور مي شود خودش خانه بگيرد. زن دايي مختار هم خانه دار نبود و دايي مختار مجبور شد يك زير زميني بگيرد. ميگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پايين! اما خانوم دايي مختار هم مي خواست برود بالا! حتمن از زير زميني مي ترسيد. ساناز هم از زير زميني مي ترسد براي همين هم برايش توي باغچه يك خانه درختي درست كردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شكست.. از آن موقه خاله با من قهر است.


قهر بهتر از دعواست. آدم وقتي قهر مي كند بعد آشتي مي كند ولي اگر دعوا كند بعد كتك كاري مي كند بعد خانومش مي رود دادگاه شكايت مي كند بعد مي آيند دايي مختار را مي برند زندان!


البته زندان آدم را مرد مي كند.عزدواج هم آدم را مرد مي كند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خيلي بهتر است!
اين بود انشاي من

  

عروسی خواهر ساسی مانکن 

 

و حالا عکس جناب موسوی بالای سر جسد خواهر زادشون    

 

نوشته شده در پنج شنبه 17 دی 1388برچسب:,ساعت 2:20 توسط admin| |

روزی روزگاری در جزیره ای زیبا تمام حواس زندگی میکردند.شادی، غم، غرور،عشق و...

روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. پس همه ساکنین جزیره قایق هایشان را مرمت نموده و جزیره را ترک کردند. اما عشق مایل بود تا آخرین لحظه باقی بماند چرا که او عاشق جزیره بود. وقتی جزیره به زیر آب فرو رفت .عشق از ثروت، که با قایقی باشکوه جزیره را ترک میکرد کمک خواست و به او گفت:آیا میتوانم با تو همسفر شوم؟

ثروت گفت:خیر نمیتوانی.من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم دارم و دیگرجایی برای تو وجود ندارد.

پس عشق ازغرور که بایک موجی زیبا راهی مکان امنی بود کمک خواست.عشق گفت:لطفا کمک کن و مرا با خود ببر.

غرور گفت:نمیتوانم.تمام بدنت خیس و کثیف شده.قایق مرا کثیف میکنی.

غم در نزدیکی عشق بود.پس عشق به او گفت:اجازه بده تا من با تو بیایم

غم با صدایی حزن آلود گفت:آه عشق، من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تا تنهاباشم.

پس عشق این بار به سراغ شادی رفت و او را صدازد. اما او آن قدر غرق درشادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را نیز نشنید.

ناگهان صدایی مسن گفت:بیا عشق. من تو را خواهم برد.

عشق آن قدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرد نام یاریگرش را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت وجزیره را ترک کرد.وقتی به خشکی رسیدند پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد که چقدربه پیرمرد بدهکار است چرا که او جان عشق را نجات داده بود.

عشق ازعلم پرسید:او که بود؟

علم پاسخ داد:او زمان است. عشق گفت:زمان! اما چرا به من کمک کرد؟

علم لبخندی خردمندانه زد و گفت: زیرا تنها زمان قادربه درک عظمت عشق است.  

  

 

راستی بچه ها عکس های کریسمس رو سیو کنید تو کامپیوترتون بزرگ میشن.

 

اینم چند تاعکس از emo های عاشق  

  

عاشقتونم.تو رو خدا برام دعا کنید امسال کنکور یه رشته عالی دانشگاه تهران قبول شم

نوشته شده در سه شنبه 15 دی 1388برچسب:,ساعت 12:40 توسط admin| |

 

پسر به دختر گفت:دوستم داري؟!

اشک ازچشماي دخترجاري شد،مي خواست

بره که پسر دستشو گرفت و اشکاشو پاک کرد

و گفت:اگه دوستم نداري اشکال نداره مهم

اينه که من دوستت دارم و طاقت ديدن اشکاتو

ندارم...

دخترسرشو پايين انداخت و گفت:ميدوني

چيه؟من دوستت ندارم...من...من بدجوري

عاشقت شدم...

پسر دستاي دخترو رها کرد و باقيافه اي غمگين

از دختر جدا شد.

دختر فرياد زد:مگه دوستم نداري؟؟!چرا داري

ميري؟

پسرجواب داد:چون دوستت دارم مي خوام

تنهات بذارم.

دخترگفت:فکر کنم شنيده باشي که مي گن

عاشقي که تنهاباشه توي دنيا نمي

مونه !!!توکه دوست نداري من بميرم هان؟؟؟؟!

پسرگفت:اونقدردوستت دارم که نمي خوام به

خاطر من مرتکب گناه بشي!چون

ميگن عشق يه جور گناهه!!!

دختر:اما عشقم پاکه!!

پسر فریاد زد دیگه عشق پاک هیچ جای دنیا

پيدا نميشه............

و پسر برای همیشه دختر و تنها گذاشت دختر


        هم با تنهایی مُرد   

 

 

نوشته شده در سه شنبه 15 دی 1388برچسب:,ساعت 5:8 توسط admin| |

در زمان های بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود فضیلت ها تباهی ها در همه جا شناور بودند، آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند.روزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شده بودند خسته تر و کسل تر ازهمیشه.ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت:بیایید یک بازی کنیم مثلا قایم باشک. همه ازاین پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد من چشم میگذارم، همه قبول کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.

دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن...یک...دو...سه...همه رفتند تا جایی پنهان شوند!

لطافت خود رابه شاخ ماه آویزان کرد.خیال داخل انبوهی از زباله پنهان شد.اصالت در میان ابرهامخفی گشت.هوس به مرکز زمین رفت. دروغ گفت زیر سنگی پنهان میشوم اما به ته دریا رفت.طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد.و دیوانگی مشغول شمردن بود،هفتاد و نه...هشتاد...هشتادویک،همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمیتوانست تصمیم بگیرد.وجای تعجب هم نیست چون همه میدانیم پنهان کردن عشق مشکل است.در همین حال دیوانگی به پایان شمارش میرسید.نودوپنج...نودوشش...نودوهفت.هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و در بین یک بوته گل رز پنهان شد.دیوانگی فریاد زد دارم میام.و اولین کسی را که پیدا کردتنبلی بود.زیرا تنبلی،تنبلیش آمده بود جایی پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.

دروغ ته دریاچه،هوس درمرکز زمین،یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق.او از یافتن عشق    نا امید شده بود.حسادت در گوش هایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او پشت بوته گل رز است.

دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان آن را دربوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره.تابا صدای ناله ای متوقف شد.عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستانش قطرات خون بیرون میزد.شاخه ها به چشمان عشق.شاخه ها به چشمانش فرو رفته بودند و او نمیتوانست جایی را ببیند. او کور شده بود

دیوانگی گفت:من چه کردم،چگونه میتوانم تو را درمان کنم؟عشق پاسخ داد:تو نمیتوانی مرا درمان کنی اما اگر میخواهی کاری بکنی راهنمای من شو.و اینگونه است که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره در کناراوست   

 

نوشته شده در سه شنبه 15 دی 1388برچسب:,ساعت 6:6 توسط admin| |

به یه کریسمس سفید فکر میکنم، با هر کارتی که برای کریسمس آماده میکنم، آرزو میکنم که همه ی روزهات شاد و آفتابی (روشن) باشن، و امیدوارم که همه ی کریسمس هات سفید باشن. کریسمس مبارک

 


اگه یه شب بیدار شدی و دیدی یه مرد چاق و گنده داره تورو  توی کیسش میزاره لطفا نگران نشو. چون من به بابا نوئل گفتم تورو برای کریسمس میخوام!


بیا به سالی که جدید و تازست خوشامد بگیم، بیا تک تک لحظه هاشو گرامی بداریم، بیا این سال نوی پربرکت رو جشن بگیریم. کریسمس مبارک


کریسمس نه یه زمانه و نه یه فصل، بلکه یک یادبوده،در واقع  گرامی داشتن صلح و حسن نیت،  رحیم و بخشنده بودن، باعث میشه روح واقعی کریسمس رو لمس کنیم.


هیچ کریسمسی ایدآل نخواهد بود مگر اینکه تو تصمیم بگیری اون رو به بازتابی از ارزش ها، خواسته ها، علاقه ها و قوانین خودت تبدیل کنی.


لذت در قلب کسانی که به معجزه ی کریسمس اعتقاد دارند بازتاب میکند.

برای تو تمام صلح ، لذت و عشق این فصل رو آرزو میکنم . تغییر فصل رو بهت تبریک میگم


یه شب ساکت و آروم، یه ستاره بالای سرت، یه هدیه ی پر برکت از  امید و عشق. یه کریسمس پر برکت برای تو


کریسمس میتونه خیلی چیزا باشه

یا میتونه چیز خاصی هم نباشه!

برای تو هر اسباب بازی جدیدی میتونه لذت آور باشه

و برای من کریسمس یعنی دیدن تو!


دو تا چیز که توی چرخش زمین نه تموم میشه و نه تغییر میکنه، یکیش شکوه تولد عیسی مسیحه و یکیش عشق دوست به دوسته!


میشه عکستو بدی بهم؟ که بابانوئل دقیقا بدونه برای کریسمس چی باید بهم هدیه بده. کریسمس مبارک


Beauty..
Freshness..
Dreams..
Truth..
Imagination..
Feeling..
Faith..
Trust..
This is begining of a new year!


Like birds, let us, leave behind what we don’t need to carry…
GRUDGES SADNESS PAIN FEAR and REGRETS.
Life is beautiful, Enjoy it. HAPPY NEW YEAR


HAPPY NEW YEAR
Receive my simple gift of LOVE
Wrapped with SINCERITY
Tied with CARE &
Sealed with BLESSINGS
2 Keep u HAPPY & SAFE all the life long.
HAPPY NEW YEAR


Tom Cruise
Angelina Jolie
Aishwarya Rai
Arnold
Jennifer Lopez
Amitabh Bachhan
& me..
All the Stars wish u a Very Happy New Year


Keep the smile, leave the tear, Think of joy, forget the fear… Hold the laugh, leave the pain, Be joyous , Coz its new year!HAPPY NEW YEAR


Fill ur life with Happiness & Bright Cheer,
Bring to u Joy and Prosperity for the whole Year,
And it’s my New Year wish 4u Dear…
Wish u a VERY HAPPY NEW YEAR

 

http://www.greetings.world4art.com/christmas-cards/merry-christmas-40.gif

نوشته شده در دو شنبه 14 دی 1388برچسب:,ساعت 7:23 توسط admin| |

سلام دوستای گلم امروز باچند تا عکس خوشگل از کریسمس اومدم  

 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 14 دی 1388برچسب:,ساعت 13:55 توسط admin| |


Power By: LoxBlog.Com