چشمک

چرا خدا مردها را از روی زمین برنمی دارد؟

1. از نظر خدا مردها وجود خارجی ندارند

2. مگه ما روی زمین مرد هم داریم

3. وجود اینگونه از درندگان برای موازنه جمعیت روی زمین ضروری به نظر میرسد

4. حالا چه عجله ایه؟



اگه خدا مردها را نمی آفرید چی می آفرید؟


1. چیز خاصی نمی آفرید

2. پیراشکی

3. خروس دریایی

4. فضای خالی



اگر جمعیت مردها منقرض شود چه می شود؟

1. مگه قراره اتفاقی بیافته

2. خارشتر کویر لوت که آفت نداره

3. اکوسیستم به شرایط بدون انگل برمی گردد

4. یه هیولا کمتر دنیا قشنگتر



چه وقت مردها عاشق می شوند؟


1. چه وقت مردها عاشق نمی شوند!

2. هر وقت مامانشون بگه

3. چون یکدفعه می شوند خودشان هم نمی دانند که کی می شوند

4. یک روز از همین روزا !



مردها چه وقت عشق قبلی خود را فراموش می کنند؟




1. در همون وقتی که عشق جدید خود را کشف می کنند

2. جدید و قدیم نداره فقط بازیگر نقش زن عوض میشه .(قانون 4 نیوتن)

3. بستگی تام و تمام به میزان تستسترون دارد.

4. رابطه مستقیم با نظر مادر بزرگ کودک فهیم دارد.

 

مردها در مقوله ایجاد یک رابطه عشقی جدید در حکم چه چیزی هستند؟

1. فنر با ثابت بالا

2. پارچه استرچ

3. یک نوع ماده الاستیک با ساختار ناشناخته

4. کش تیرو کمان



مردها معمولا هر چند مدت یکبار عاشق می شوند؟

1. هر شب

2. هر وقت که خدا بخواد

3. هر وقت تستسترون بگه

4. سیکل خاصی ندارند



مردها وقتی تصمیم به ازدواج می گیرند چه کار می کنن؟

1. اون موقع نمی تونن کار خاصی بکنن!

2. تمام تلاششون رو می کنن که بتونن 1 کاری بکنن!

3. به مامانشون می گن که 1 کاری بکنه چون دیگه وقتشه که اونا رسما خیلی کارا بکنن!

4. می رن کلاس آمادگی جسمانی!!




وقتی مردها تصمیم می گیرن ازدواج کنن چی می گن؟

1. چیزی نمی گن چون وقت عمله

2. وقت نمی کنن چیزی بگن

3. اولش چیزی برا گفتن ندارن ولی بعد که خرشون از پل گذشت نطقشون باز میشه

4. در این برهه از تاریخ طبیعی هیچ کس نمی فهمه که اونا چی می گن



مردها چطور زن زندگی شون رو می گیرن؟

1. با دست

2. با تور

3. با چنگول

4. با زبون

معیار مردها برای انتخاب همسر چیه؟



1. هر که پیش آمد خوش آمد

2. به روش جستجوی ترتیبی در لیست سیاه

3. ده بیست سی چهل

4. به قول مادر بزرگ پسر، دختر مثل پارچه می مونه هر روز 1 مدل بهترش میاد، وامیستن بهترش بیاد



وقتی مطلب بالا رو خوندید، چند بار گفتید واقعاً،واقعاً !! خیلی به مردها خندیدید؟ دلتون خنک شد!؟



پس نتيجه اينكه: خدا مردها را آفريد كه گاهي خانمها را بخندانند و اغلب اوقات آنها را حرص بدهند !

نوشته شده در 21 آبان 1389برچسب:,ساعت 15:40 توسط admin| |

 

ميخواهم بگويم ......

فقر همه جا سر ميكشد .......

فقر ، گرسنگي نيست .....

فقر ، عرياني هم نيست ......

فقر ، گاهي زير شمش هاي طلا خود را پنهان ميكند .........

فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......

فقر ، ذهن ها را مبتلا ميكند .....

فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......

فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......

فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....

فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....

فقر ، همه جا سر ميكشد ........

فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..

فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است ...

 

 

نوشته شده در 21 آبان 1389برچسب:,ساعت 15:32 توسط admin| |

سال ۱۲۳۰ :
مرد : دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمیشم…. !!!

زن : آقا حالا یه غلطی کرد شما ببخشید !!! نا محرم که خونمون نبود . حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده…!!!

مرد: بلند خندیده ؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. !!! نخیر نمی شه باید بکشمش… !!!

– بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه…


سال ۱۲۸۰ :
مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی ؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که مُردی دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی !!! تو غلط می کنی !!! تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟

زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها ! شکر خورد. !!! دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده…

مرد (با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدون درد می کشمت… !!!

– بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه …


سال ۱۳۳۰ :
مرد : چی؟ دانشسرا ؟؟ (همون دانشگاه خودمون) حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ بوکونی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کونم…

زن: آقا، تورو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ…

مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم . یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کنی…

– بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه …


سال۱۳۸۰ :
مرد: کجا ؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و وقتی می پوشیشون مثه جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می کنن) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من… تو رو… می کشم…

زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا).

مرد: من… اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون شلوارو پائین تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه… نه… نمی خواد. بدتر شد. همون بالا ببندیش بهتره… !!!

(لطفا بد برداشت نکنید !!! )




سال ۱۴۰۰ :
زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی. باباتم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه…

بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو میبخشه !!!

نوشته شده در 21 آبان 1389برچسب:,ساعت 15:27 توسط admin| |


وقتي هنوز كتابهاي زيادي هست كه نخوانده ايم

وقتي راه هاي زيادي هست كه نرفته ايم

وقتي چيزهاي زيادي هست كه نياموخته ايم



افسردگي چرا

وقتي كارهاي زيادي هست كه مي توانيم انجام دهيم

وقتي كساني به نيروي عقل و توان بازوي ما نيازمندند



افسردگي چرا

وقتي نيروي عشق در قلب ماست

وقتي دلمان مي تپد برا ي كساني كه دوسشان داريم

براي سرزميني كه متعلق به ماست



افسردگي چرا

وقتي انديشه هاي بزرگ درسر داريم

وقتي آرزويمان جهاني آباد و آرام است



افسردگي چرا

وقتي كه مي دانيم كه تنها نيستيم

وقتي مي دانيم كساني منتظرمان هستند

وقتي مي دانيم كساني چشم اميدشان به ماست



افسردگي چرا

وقتي مي توانيم افكارمان را بنويسيم

يا نقاشي كنيم

وقتي مي توانيم بسازيم

وقتي قدرت خلاقيت در ماست



افسردگي چرا

وقتي مي توانيم شادي ها وغم هايمان را با ديگران تقسيم كنيم

وقتي مي توانيم سنگي را از راه كسي برداريم

وقتي مي توانيم با مهر خود دلي را شاد كنيم



افسردگي چرا

وقتي مي توانيم صداي خنده و بازي بچه ها در كوچه را بشنويم

وقتي مي توانيم برق اميد را در چشمان درخشان شان ببينيم



افسردگي چرا

وقتي چشمه ها مي جوشد

رودها جاري است

خورشيد مي تابد

و روز از پي شب مي آيد



افسردگي چرا

وقتي هنوز باران مي بارد

باد مي وزد

بهار مي آيد

زمين سبز مي شود

و درختان بار مي دهند

 

نوشته شده در 9 آبان 1389برچسب:,ساعت 15:36 توسط admin| |


Power By: LoxBlog.Com